سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هر که ما اهل بیت را دوست بدارد و محبّت ما در دلش تحقّق یابد، چشمه های حکمت بر زبانش جاری می شود . [امام صادق علیه السلام]
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 6

 

 


راسخون : حجت‌الاسلام والمسلمین سید عبدالله بهاء‌الدینی فرزند مرجع فقید و عارف، مرحوم آیت‌الله العظمی بهاء‌الدینی در آستانه سالروز رحلت این عالم ربانی گوشه‌ای از حالات معنوی این مرجع فقید را تشریح کرد. 

مرحوم والد،‌ در انتخاب چگونگی تحصیل به ما اختیار می‌داد، اما به فهم و تفهم در دروس تاکید زیادی می‌کردند. خاطرم هست ایشان در دیداری که با طلاب و دانشجویان در حسینیه داشتند، سفارش اکیدی می‌کردند که دروس خود را به گونه‌ای فرا بگیرید که آن را سال بعد تدریس کنید. البته خود ایشان همین روش‌را در دوران تحصیل انجام داده‌بودند‌.

به گزارش راسخون به نقل از حوزه، مرحوم والد می‌فرمود: حدود نود سال قبل، به مکتب‌خانه می‌رفتم و نزد مرحوم آخوند ملا غلام‌حسین صفایی ادبیات را فرا می‌گرفت. آقا می‌گفتند: مرحوم شیخ ابوالقاسم کبیر قمی، به مجلس درس آمده و سؤالات ادبیات را از من می‌پرسیدند و من نیز پاسخ می‌دادم. تعبیر مرحوم والد این‌گونه بود که مرحوم قمی، سر به سر ما می‌گذاشتند. همچنین ایشان می‌گفتند؛‌مرحوم شیخ عبد‌الکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، روزی سؤالی از من پرسید. وقتی پاسخ آن را گفتم، مرحوم شیخ خیلی از جواب سؤال، لذت بردند و فرمود: ما پاسخ را متوجه نشدیم! درواقع مرحوم شیخ، چون از جواب، لذت برده‌بود، از این جهت خواسته بود که پاسخ‌را دوباره بشنود.

آن‌گونه که مرحوم والد می‌گفتند؛ از ابتدا تحت عنایات مرحوم شیخ عبدالکریم حائری و مرحوم شیخ ابو‌القاسم قمی بودند. و در درس خارج مرحوم شیخ عبد‌الکریم نیز از قسمت رکوع مبحث صلاة حضور داشتند.

ایشان در فیضیه حجره‌ای داشتند که قبلا آن حجره در اختیار پدر ایشان قرار داشت. می‌گفت؛ چند سالی که در فیضیه بودم، یک سال به طور کامل به‌خاطر مشغله تحصیل و تدریس نتوانستم به منزل مراجعه کنم،‌لذا والدین و اخوی‌های ایشان برای دیدار آیت‌الله بهاء‌الدینی به فیضیه می‌رفتند.

 عده‌ای از رفقا نزد من آمده و از من دعوت کردند که باهم به زیارت ثامن‌الحجج امام‌ علی‌ابن موسی‌الرضا(ع)‌برویم و گفتند؛ یک دکتر و مبلغ چهارصد تومان نیز برای هزینه رفت و آمد در اختیار ما قرار دارد،‌ آقا نیز موافقت می‌کنند.

ماجرای زیارت امام رضا(ع)

در مسیر رفتن به مشهد و در شهر ری، رئیس نظام وظیفه بعد‌از دیدن شناسنامه ایشان و تطبیق دادن تاریخ تولد شمسی و قمری،‌دچار اشتباه شد و فکر می‌کند مرحوم والد مشمول است و لذا ایشان نه می‌تواند مشهد بروند و نه می‌توانند به قم برگردند.

در آن زمان مرحوم آیت‌الله بافقی در ری حضور داشتند و مرحوم والد تصمیم گرفت با مرحوم بافقی مشورتی نماید، تا چاره‌اندیشی شود.

مرحوم بافقی به این نتیجه می‌رسند که ایشان صبح زود فردا از بیراهه، از شهر ری خارج شده و خود را به بعد‌از کهریزک برسانند، تا مواجه با مأموران رژیم نشوند. با این تدبیر مرحوم والد به قم برگشتند و سفر مشهد ایشان لغو شد.

آیت‌الله بهاء‌الدینی می‌گفتند: بعد از این که به قم برگشتم، مدتی نگذشت که یکی از اهل علم به من گفت: شما به عتبات می‌آئید؟ گفتم بله. آیت الله بهاء الدینی می‌فرمود: در‌حالی‌که گذرنامه نیز نداشتم از طریق مرز خسروی به عتبات عالیات مشرف شدم.

مرحوم والد بعد‌از ورود به عراق، در مدرسه آخوند خراسانی ساکن می‌شوند و در درس بزرگان نجف همچون آیات عظام، مرحوم میرزای نائینی، آقا رضا عراقی و سید ابو‌الحسن اصفهانی شرکت ‌کردند. خود ایشان نقل می‌کرد که در نجف اشرف در درس مرحوم میرزای نائینی شرکت می‌کردم. بعضا از من سؤال می‌شد، شما از درس میرزای نائینی استفاده می‌کنید؟ گفتم: بله. مرحوم والد می‌گفت: در نجف اشرف این‌گونه عنوان می‌شد؛‌فضلای طراز اول در درس مرحوم میرزای نائینی شرکت می‌کنند.

آیت‌الله بهاء الدینی می‌فرمود: مرحوم آیت‌الله سید ابو‌الحسن اصفهانی کسی را نزدم فرستاده و درخواست نمودند به طور دائم در نجف بمانم. ایشان هم فی‌نفسه مایل بودند که در نجف ساکن شوند. لذا وقتی به ایران آمده تا مقدمات هجرت دائم خود را به نجف اشرف فراهم سازند؛ مشکلاتی اتفاق افتاد که مرحوم والد نتوانستند به نجف هجرت کنند و در قم در درس مرحوم حاج شیخ عبد‌الکریم حائری شرکت کردند.

*اگر توکل نباشد نتیجه نیست

آیت الله بهاء الدینی بعد‌از نقل قضیه مشهد و سفر به عتبات عالیات نتیجه گرفتند و می‌گفتند: در سفر مشهد با این‌که پول؛‌دکتر و سائر وسائل آسایشی فراهم بود، به نتیجه نرسید. اما سفر عتبات عالیات بدون هیچ‌گونه مقدمه‌ای انجام شد. ایشان می‌خواست بفرماید،‌ اگر اتکا به خدا نباشد هیچ کاری به نتیجه نخواهد رسید.

*رفاقت با امام خمینی

حضرت امام از رفقای مرحوم والد بودند و حتی در برخی مواقع به منزل پدری آیت‌الله بهاء الدینی رفت و آمد می‌کردند. مرحوم والد نقل می‌کرد:‌در زمان کشف حجاب، شبی در فیضیه با طلاب از جمله حضرت امام جلسه‌ای در این خصوص برگزار کردیم. افراد شرکت‌کننده در جلسه به شدت از این مسأله ناراحت بودند و می‌گفتند؛ امروز فرمانداری مثلا از بازاری‌ها می‌خواهد با زنان کشف حجاب کرده در جشن‌ها شرکت کنند؛‌فردا از دیگر قشر‌ها چنین درخواستی خواهد کرد...

یکی از نکات اخلاقی ایشان این بود که هیچ‌وقت فرصتی را برای مطالعه از دست نمی‌داد. در قدیم، قم به این گستردگی نبود و همین خیابان‌ فعلی که منزل مرحوم والد قرار دارد، درواقع کنار شهر قم محسوب می‌شد. ایشان می‌گفت: من برای رفتن به درس از مرکز شهر عبور نمی‌کردم. بلکه از حاشیه شهر می‌رفتم. چون‌در مسیر مشغول مطالعه بودم؛ ممکن بود آشنایانی در مسیر به من برخورد کنند و من متوجه آن‌ها نباشم و شائبه بی‌اعتنایی پیش نیاید، لذا از حاشیه شهر برای رفتن به محل درس استفاده می‌کردم.

* رابطه معنوی بین آیت‌الله بها‌ء الدینی و شهید صیاد شیرازی

شهید صیاد شیرازی در دوران جنگ و در زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، با آن مشغله کاری، هروقت فرصت می‌کرد نزد مرحوم والد می‌آمد. خاطرم هست برای تشییع پیکر شهید صیاد شیرازی به تهران رفته بودم. وقتی به خانواده شهید صیاد اطلاع دادند که فرزند آیت‌الله بهاء الدینی برای عرض تسلیت آمده است، آمد و تشکر کرد و همچنین از قول همسر شهیدش نقل می‌کرد: «هر گرفتاری که برای من پیش بیاید، وقتی به نزد آیت‌الله بهاء الدینی در قم می‌روم، حتی اگر ایشان صحبتی هم نفرمایند، دیدار ایشان برای من آرام‌بخش است.»

شهید صیاد شیرازی چندین سال در ماه مبارک رمضان، همراه با پرسنل دفتر خود که حدودا سی‌نفر بودند،‌ برای افطاری نزد آیت‌الله بهاء الدینی می‌آمدند.

غروبی که قرار بود، برای افطار حاضر شوند، دونفر از پرسنل،‌ همه امکانات افطار را با خود می‌آوردند و موقع افطار نیز شهید صیاد شیرازی به اتفاق همکاران می‌آمدند.

برنامه این دیدار معمولا این‌گونه بود، با اذان مغرب نماز‌جماعت اقامه می‌شد و بعد‌هم افطار صرف می‌شد و در ادامه مرحوم والد سخنرانی می‌کردند و بعد شهید صیاد شیرازی به اتفاق همکاران به مسجد مقدس جمکران می‌رفتند.

شهید صیاد معمولا در این جلسات برای زیر‌دستان خود چای می‌ریخت. حتی از سربازان حاضر در جلسه پذیرایی می‌کرد. چنین رفتاری از شهید صیاد شیرازی باعث می‌شد که همکاران و حتی سربازان وظیفه حاضر نبودند از او جدا شوند.

روزی به شهید صیاد شیرازی گفتم، آیت‌الله بهاء الدینی در روستای خور آباد در مسیر کاشان که اهالی آن از ارادتمندان مرحوم والد هستند، در حال ساختن مسجدی می‌باشند.

یادم هست که زمان جنگ بود و شهید صیاد شیرازی برای سخنرانی در مجلس شهدا به روستای فردو دعوت شده بود. همراهان شهید صیاد به من گفتند: صیاد شیرازی با این‌که وقت کمی داشت، موقع رفتن به مجلس شهداء،‌ به این روستا رفته و در مسجد در حال ساخت آن دو رکعت نماز می‌خوانند.

منزل مرحوم والد همین منزل فعلی است و ایشان با کم‌ترین امکانات در این مکان زندگی‌می‌کردند و به هیچ وجه گلایه نمی‌کردند.

این پول را بگیر!

یکی از اهالی محله می‌گفت: جوانی از این محله ازدواج کرده‌بود. بعد دو‌سه روز مراسم جشن عروسی،‌والدین و خانواده عروس به‌عنوان میهمانی به منزل تازه‌داماد وارد می‌شوند و این در حالی بود که جوان تازه‌داماد هیچ پولی در اختیار نداشت تا غذایی تهیه کند. ناچار از خانه بیرون آمده تا از مغازه‌ای به‌صورت نسیه، غذایی بخرد. در همین حال آیت‌الله بهاء الدینی،‌ جوان را می‌بیند و بدون مقدمه می‌فرماید: این پول را بگیر! این درحالی بود که اصلا مرحوم والد به‌ظاهر خبر نداشتند.

جوان دیگری که از ارادتمندان مرحوم والد بود نقل می‌کند؛ در جوانی در باغات اطراف امام‌زاده علی‌بن جعفر(ع)، مشغول قمار بودیم، وقتی آیت‌الله بهاء الدینی،‌برای زیارت امام‌زاده از مسیر کنار باغ تشریف می‌بردند من به رفقا گفتم به احترام این سید بلند شوید. رفقا هم بلند شده و بعد ‌از سلام کردن،‌ به آقا احترام می‌گذاشتند. بعد‌از رفتن ایشان دوباره سر قمار می‌نشستیم. ولی بعدها بواسطه همین منش و اخلاق آن مرحوم همه چیز را کنار گذاشتیم این شخص در زمان نقل این قصه به من می‌گفت:‌این احترامی که آقا الآن به من ابراز می‌کنند، همین احترام‌را آن زمان به من ابراز می‌کردند.

*توبه کن

شخصی که در محل وجهه خوبی نداشت روزی از اعیاد که جلسه عمومی برقرار بود، این شخص نیز خدمت آقا آمده بود. مرحوم والد در حضور جمع به این شخص گفته بودند: «فلانی توبه کن» این شخص نیز خجالت کشید و گفت:‌آقا من توبه کردم. مرحوم والد گفتند:‌ نه! توبه واقعی کن. بعد‌ از آقا خداحافظی می‌کند و خارج می‌شود، بعداز چند روز من را دید و از آقا گلایه کرد که چرا در حضور جمع به او گفته‌اند که «توبه کن»

من به او گفتم تو قدر خودت را بدان! من خودم شاهدم کسانی که پنجاه سال در حوزه زانو زده‌اند،‌ وقتی از آقا نصیحت یا راهنمایی درخواست می‌کنند،‌ آقا سکوت می‌کنند. اما وقتی به تو می‌فرماید، توبه کن، لابد در تو چیزی دیده که چنین سفارشی به تو نموده است. این‌را که شنید آرام شد و از من تشکر کرد.

*صبور در مقابل مصیبت

تنها برادر بنده به نام سید حمید در سال 1359 به رحمت الهی رفت،‌مرحوم والد به ایشان خیلی علاقه داشتند. اخلاق منحصر بفردی داشت، پدرم نقل می‌کردند؛‌ ‌سید حمید وقتی از بازار برمی‌گشت،‌جوراب کهنه مرا از پای من در‌ می‌آورد و خودش می‌پوشید جوراب سالم خود را به پای من می‌کرد. خاطرم هست وقتی برادرم بعد ‌از نماز مغرب و عشاء به رحمت خدا رفت، من بدون مقدمه رحلت برادرم را به مرحوم والد اطلاع دادم. ایشان مثل کوه ایستاده بودند. حضرت امام راحل، به مرحوم والد فرموده بود: «این مصائب رحلت فرزند برای شما حل شده است.»

مرحوم والده ما هم نقل می‌کرد: اگر ما ناراحتی خود را از رحلت سید حمید ابراز و اظهار می‌کردیم،‌می‌دانستیم که این ناراحتی ما به آقا منعکس خواهد شد و آقا ممکن است حالت انفعالی پیدا کند. آن‌وقت ما نیز از ناراحتی آقا، ناراحت می‌شدیم.

لذا مادرم می‌گفت: از خدا و ائمه(ع)‌خواستم که قضیه رحلت سید‌حمید در خاطر خودم،‌ «کأن‌لم یکن» باشد که مبادا از ناراحتی ما، آقا نیز ناراحت شوند.

در نتیجه همین‌طور هم شد. لذا مادرم تا وقتی که مرحوم والد زنده بودند، به بالای پشت‌بام می‌رفت و سلامی به حضرت معصومه‌(س)‌می‌داد و سر قبر فرزند و والدین خود نمی‌رفت تا این‌که آیت‌الله بهاء الدینی به رحمت خدا رفت. بعد‌از چهار ماه و چند روز از رحلت مرحوم والد، مادرم نیز که پشتوانه خود را از دست داده بود،‌به رحمت ایزدی پیوست.

والده ما مطیع آقا بود. تمام اموال خود و ارثی که از پدرش به او رسیده‌بود، در اختیار آیت‌الله بهاء الدینی قرار می‌داد.

گفتنی است دوشنبه هفدهم بهمن مصادف با سیزدهم ربیع‌الاول سالروز رحلت جانگداز مرحوم آیت‌الله العظمی بهاء‌الدینی به تاریخ قمری می‌باشد که تاریخ شمسی آن 28 تیر 1376 است.


 نوشته شده توسط در شنبه 90/11/22 و ساعت 12:17 صبح | نظرات دیگران()

... پیغمبر آنها را راهنمایی کن. بهشت چیزی نیست که آدم از آن بگذرد و جهنم چیزی نیست که آدم از آن نترسد. بدی راه جهنم است، بهشت راه خوبی است. اگر خدا می‌خواست همه آنها را امت واحدی قرار می‌داد و به زور آنها را هدایت می‌کرد ولی هدایت اجباری فایده ندارد. خدا می‌توانست همه را هدایت کند ولی این کار را نکرد و گفت هر کس باید به دست خودش هدایت بشود و آزادی داشته باشد. اما خداوند هر کس را بخواهد مورد رحمتش قرار می دهد. اما کسی که ظالم است دیگر یاوری ندارد. آیا آنها غیر خدا را ولی خود بر‌گزیدند؟ در حالی که ولی فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده می‌کند و اوست که بر هر چیزی تواناست حیات و ممات دست خداست. خدا دانا و تواناست، خدا ولی انسان است. کسی که انسان را سرپرستی می‌کند خداست. غیر خدا کجا را بگیریم در هرچه اختلاف کنید داوری اش با خداست. این است پروردگار من و به سوی او باز می‌گردم. باید تکیه به خدا کرد غیر خدا تکیه‌گاه، پناهگاه و جایگاهی نداریم. او آفریننده آسمان و زمین است. چقدر خدا به ما بگوید و دردل ما که سنگ است اثر نمی‌کند؟ او آفریننده آسمان و زمین است و از جنس شما همسرانی برای شما ‌آفرید و جفتهایی از چهارپایان آفرید و شما را به وسیله همسران زیاد می‌کند. هیچ چیز مانند او نیست و او شنوا و بیناست. کلید های آسمان و زمین از آن اوست. روزی را بر هرکس که بخواهد گسترش می‌دهد یا محدود می‌سازد. او به همه چیز داناست او می‌داند روزی چه کسی را باید وسعت بدهد و برای چه کسی را باید کم کند. آیینی را برای شما تشریح کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را برایت و وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. بر مشرکان گران است آنچه آنها به سویش دعوت می‌کنید. خداوند هر کس را که بخواهد برمی‌گزیند و کسی را که به سوی او باز گردد هدایت می‌کند. راه هدایت این است که انسان رو به خدا برود. آنان پراکنده نشدند مگر بعد از آن که علم و آگاهی به سراغشان آمد و این تفرقه جویی به خاطر انحراف از حق و عداوت و حسد بود و اگر فرمانی از سوی پرودگارت صادر نشده بود که تا سلامت معینی زنده و آزاد باشند، در میان آنها داوری می‌شد و کسانی که بعد از آنها وارثان کتاب شدند نسبت به آن در شرک و تردید بودند، شکی همراه با بدبینی.« اختلاف بعد از علم بد است. اختلاف قبل از علم اشکال ندارد». اگر علما با علم عمداً اختلاف کنند مورد عذاب خداوند قرار می‌گیرند. 

پس به همین خاطر تو نیز آنها را به سوی این آیین الهی دعوت کن و بر آنچه که مأمور شده‌ای استقامت نما و از هوی و هوس آنها پیروی نکن و بگو به هر کتابی که خدا نازل کرده ایمان آوردم و مأمورم در میان شما عدالت کنم. خداوند پرودگار ما و شماست. نتیجه اعمال ما از آن ماست و نتیجه اعمال شما از آن شماست. خصومت شخصی در میان ما نیست. خداوند ما و شما را در یک جا جمع می‌کند و بازگشت همه به سوی اوست. چقدر خدا در مورد مبدأ و معاد صحبت می‌کند؟

 

این ترجمه  7 آیه بود که پیرامون مبدا و معاد صحبت می‌کند. میگوید خدا هست و قیامتی هست. در نماز هم روزی چند مرتبه میگوییم الحمدالله رب العالمین- مالک یوم الدین. سیر من الحق الی الحق. این سیر هم تمام شدنی نیست . یعنی مبدأ و معاد یکی است. مالک یوم الدین یوم ظرف است خدا که مالک ظرف نیست. در ظرف قیامت برای همه مشخص می شود که مالک خداست. امروز مالک خداست اما ما همه الان غافلیم. مشغول اسبابی شده ایم و خیال می‌کنیم اسباب موثر است. حال آن که تاثیر اسباب را هم خدا گذاشته است. مسبب الاسباب را باید دید. مالک خداوند است مالک دنیا و آخرت خداست. حجاب‌هایی در پیش روی ماست 700000 حجاب پیش روی ماست غیر از خدا هیچ‌کس نمی‌داند. خدایا ما را ببر به سمت خودت. سراسر این سوره‌ها یک کلمه است: مبدأ و معاد که هر دو یعنی خدا. رفتن به سوی خداست و خداگونه شدن است. از اول قرآن تا آخر می‌خواهد بگوید خدا هست.

 

بعضی ها می روند پای منبر قرآن را باز می‌کنند و می‌خوانند این کار هم توهین به منبر است و هم توهین به قرآن. 

ما داریم از قرآن و محتوای قرآن و اسلام دور می شویم. خدا دانا و تواناست. باید قرآن را فهمید. اسلام این چیزی نیست که ما دلمان می‌خواهد. باید آنچه که هست ما اجرا کنیم. ما داریم از قرآن و محتوای قرآن دور می‌شویم. ما دنبال ظواهر هستیم و ظاهر فایده ندارد. مثل اینکه ما بریم بازار به جای گردو پوستش را بگیریم. درست است که اسلام پوسته دارد، ولی باطنی هم دارد و باطن و مغز اسلام هم توحید است. خدا پرستی است انسان باید باید بداند که خدا داناست و توانا. از علامه طباطبایی پرسیدند چطور قرآن بخوانیم؟نه گفت با وضو نه گفت بی وضو نه گفت رو به قبله. گفت کلام خداست. عالم کلام خدا نیست؟ پس چرا نمی‌شنویم؟ کو گوش که دهد گوش؟

اگر آخوندی بد بود نمازتان را ترک نکنید. روحانیت است که همه چیز ما را حفظ کرده است. روحانی عالم نه روحانی نما. علما اسلام خیلی دقیق هستند. سید بحرالعلوم نیمه شب می‌فرستد سراغ صاحب مفتاح الکرامه و به او می گوید چرا همسایه تو شام ندارد؟ می گوید آقا نمی‌دانستم، می‌گوید نمی دانستی؟ اگر می‌دانستی که یهودی بودی، بلند شو این غذا ها را برایش ببر.

سید بحرالعلوم از کسانی است که اگر بتوانیم بگوییم آیت الله العظمی به امثال او می‌شود گفت. هر چند آیت الله العظمی ائمه هستند، امیرالمومنین است، ائمه هستند. با کلمات هیچ چیز عوض نمی شود. برلیان سنگ پا نمی شود. با الفاظ هیچ دگرگونی در عالم نیست. الفاظ اثر ندارد. ما از لحاظ تئوری همه خدا پرست هستیم ولی از لحاظ عملی پا را روی حق می‌گذاریم و طوری رفتار می کنیم انگار خدا نیست. این دین نیست دین یعنی آدم بداند که خدا حاضر و ناظر است و خدا دانا و تواناست.معیار بدهید دست مردم که اگر عالمی دیدیم که شیک پوش است نگوئیم این با خدا نیست و اگر کسی لباس شلخته پوشید بگوئیم با خداست. برای مردم در راه خدا آبرو بگذارید، کاری که از دست شما بر می‌آید انجام دهید. شده با نامه یا تلفن اگر کاری از دست شما برآمد و انجام دادید، برای شما 9 هزار سال عبادت می‌نویسند. حالا هی قرآن بخوانیم و عبادت کنیم. 9 هزار سال عبادت می‌نویسند شب‌ها نماز و روزها روزه. این را از پیامبر خدا و امیر المومنین و امام حسین روایت شده. کوشش کنید به خاطر خدا و خدمت به مردم. سید بحرالعلوم گریه می‌کرد آخر عمر که من همه کار کردم ولی آبرو گرو نگذاشتم. آقای کاشف الغطاء که شاگرد ایشان بود گفت من این کار را می کنم. ما تا قدرتی به دست می آوریم خدا را فراموش می‌کنیم، خدا نگهمان داشته همه مثل هم هستیم باید به قدرت برسیم اون وقت معلوم می‌شود مسلمانیم یا نه.

 

مالک اشتر با این عظمت آشغال ریختند توی سرش، به آن فرد گفتند این وزیر جنگ علی است، لرزه به تنش افتاد رفت دنبال مالک دید دارد نماز می‌خواند، افتاد به پایش، مالک گفت چه کار میکنی؟ من آمده ام نماز بخوانم برای تو دعا کنم که دستگیرت نکنند.

اگر کسی را بخندانی بهشت به تو واجب می‌شود ولی به شرط آنکه کسی را مسخره نکنی.بچه ها با خدا قهر نکنید. خدا قهر نکرده ما قهر کردیم. اسلام یعنی این. علمای اسلام مسلمانند. خدا کند مسلمان بمیریم. علمای اسلام بنده خدا هستند و به فکر بندگان خدا هستند. و من احسن قولن ممن دعا الی الله. کی بهتر از علما هست که دعوت به خدا بکند؟ اما با عمل صالح، نه فقط با حرف و منبر. اینقدر سخنران‌ها رفتند جهنم که حساب ندارد، اینقدر از روی این منبر‌ها به ته جهنم رفته‌اند که حساب ندارد. منبر و محراب دلیل نیست. گول نخورید. صداقت می‌خواهند. حقیقت می‌خواهند.

 

رفتن کربلا و مکه که هنر نیست. خولی و شمر هم رفته کربلا. بله کربلا رفتن خوب است اما برای کسی حق‌پرست. این شب‌ها محور حرفهای من این است خود بین نباشیم و خدا بین باشیم. تا آدم خودبین است نمی‌تواند خدا پرست باشد. هر کس پای روی حق بگذرد نامرد است. علی مرد است لعنت بر هر چه نامرد. خیلی از خدا فاصله گرفتیم خدا را فراموش کردیم بدبخت شدیم قرآن کتاب هدایت، کتاب انسان ساز قرآن می‌خواهد انسان بسازد نه حیوان یک باغ وحش چه فایده‌ای دارد قرآن بخواند. قرآن بدون تهذیب شیطانی، تهذیب نباشد عالم شیطان است. خدا توبه بده ما را .


 

 سخنرانی استاد محمود امجد

منبع سایت آیةالله امجد

تنظیم حسن رضایی گروه حوزه علمیه


 نوشته شده توسط در سه شنبه 90/11/11 و ساعت 1:41 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

با عارفان

سائلی را گفت آن پیر کهن/ چند از مردان حق گویی سخن/گفت خوش آید زبان را بر دوام/تا بگوید حرف ایشان را مدام/گر نیم زیشان از ایشان گفته‏ام/ خوشدلم کاین قصه از جان گفته‏ام/گر ندارم از شکر جز نام بهر/این بسی بهتر که اندر کام زهر

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 3556
فهرست موضوعی یادداشت ها
جستجو در صفحه

لینک دوستان
لوگوی دوستان
خبر نامه